یه خسته ی خیلی خسته

ساخت وبلاگ

سعی داشتم بخوابم، یهو دیدم از تو هال صدای یه گله اسب میاد:|

رفتم دیدم نایلون حبابدار یخچال رو پهن کردن وسط هال، دارن می پرن روش، حباباش بترکه:| خواهر و برادرم.


+ فردا تولد ۸ سالگی وبلاگمه. یادمه اولین آدرسشelaheyeaban.persianblog.ir بود و من هم با اسم مستعار "کژدم زهرآگین" توش می نوشتم.

یه خسته ی خیلی خسته...
ما را در سایت یه خسته ی خیلی خسته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5elak737 بازدید : 54 تاريخ : چهارشنبه 10 آبان 1396 ساعت: 2:23

دروغ چرا؟ از وقتی باهاش حرف زدم فکرم خیلی درگیره. من از مریضی مادرش پرسیده بودم و اون از مریضی خودش گفته بود و بعد هم از دوست مشترک فوت شده مون حرف زده بود. بعدم دارو هایی که می خوره و دوره هایی که گذرونده و بعدم نتیجه ی نهایی روانکاوی و ول کردن همه یه خسته ی خیلی خسته...
ما را در سایت یه خسته ی خیلی خسته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5elak737 بازدید : 35 تاريخ : چهارشنبه 10 آبان 1396 ساعت: 2:23

تو فاصله ی بین در دانشگاه و ایستگاه مترو، یه مغازه ی بستنی فروشی کوچیک هست که هر بار از جلوش رد میشم، تعداد زیادی آدم، جلوی مغازه، روی چهارپایه های پلاستیکی نشستن و دارن بستنی می خورن. یه بار که داشتم این مسیر رو می رفتم، دیدم چند متر این طرف تر، یه یه خسته ی خیلی خسته...
ما را در سایت یه خسته ی خیلی خسته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5elak737 بازدید : 62 تاريخ : چهارشنبه 10 آبان 1396 ساعت: 2:23

خسته بودم، 20 تا ایستگاه مترو باید می رفتم و تازه وسطش هم باید خط عوض می کردم. صندلی ها پر بود، نشستم گوشه ی واگن، رو زمین. اونم داشت برا خودش می دوید. گفتم :«نخوری زمین!» رفت. چند دقیقه بعد، دیدم یه کله بالاسرمه:«تو نشستی اونجا، من وایستادم اینجا!» یه خسته ی خیلی خسته...
ما را در سایت یه خسته ی خیلی خسته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5elak737 بازدید : 48 تاريخ : چهارشنبه 10 آبان 1396 ساعت: 2:23

برخوردهای ما چه تاثیری رو بقیه میذاره؟ خیلی وقت ها نمی تونیم اینو بفهمیم. نمی تونیم، چون نمی دونیم اونا تو هر لحظه چه حسی دارن، به چی فکر می کنن، به کدوم قسمت از برخورد ما توجه می کنن. معمولا وقتی شرایط سخته، دقت مون رو برخوردها و رفتار های دیگران بی یه خسته ی خیلی خسته...
ما را در سایت یه خسته ی خیلی خسته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5elak737 بازدید : 57 تاريخ : پنجشنبه 4 آبان 1396 ساعت: 13:55

من نشستم تو سلف دانشگاه و دارم خورش خالی و سالاد بدون سس می خورم و به این فکر می کنم که احتمالا تو خورش مقدار زیادی شکر ریختن، پس بهتره امروز قند نخورم با چای، اون وقت یه نفر اومده نشسته کنارم و داره برا ناهار اسنیکرز و آبمیوه غیرطبیعی می خوره:| + ب یه خسته ی خیلی خسته...
ما را در سایت یه خسته ی خیلی خسته دنبال می کنید

برچسب : اسنیکرز, نویسنده : 5elak737 بازدید : 50 تاريخ : پنجشنبه 4 آبان 1396 ساعت: 13:55

خسته بودم از زندگی. دنبال یه همراه می گشتم. یه رفیق. یه همسفر.به خیال خودم پیداش کرده بودم. ازدواج کردیم. ولی نه رفیق بود، نه همراه، نه همسفر. فکر کردم شاید من توقعم بالا بوده. شاید من راجع به ازدواج اشتباه فکر می کردم. درست میشه... درست میشه... همه یه خسته ی خیلی خسته...
ما را در سایت یه خسته ی خیلی خسته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5elak737 بازدید : 40 تاريخ : پنجشنبه 4 آبان 1396 ساعت: 13:55

 آخر تابستون داشتم غر می زدم که چرا نشستم جای هزار تا کار مفید تر دیگه ای که می تونستم بکنم، پایتون خوندم؟! امروز کلا برنامه ی کارآموزی عوض شد، بدون این که از من بپرسن پایتون بلدی یا نه، گفتن برو همه رو پایتون بزن! نمیگم حالا خیلی بلدم، ولی حداقل دست یه خسته ی خیلی خسته...
ما را در سایت یه خسته ی خیلی خسته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5elak737 بازدید : 39 تاريخ : پنجشنبه 4 آبان 1396 ساعت: 13:55

یه جایی می خوندم اگه سر یه دو راهی گیر کردی، شیر یا خط بنداز. مهم نیست نتیجه چی بشه، مهم اینه که وقتی سکه رو هواست، متوجه میشی که بیشتر دلت می خواد شیر بیاد یا خط. بر خلاف خیلی از جمله های بی معنی و عجیب و غریبی که این روزا به عنوان جمله های قشنگ و پ یه خسته ی خیلی خسته...
ما را در سایت یه خسته ی خیلی خسته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5elak737 بازدید : 52 تاريخ : پنجشنبه 4 آبان 1396 ساعت: 13:55

    + فکر کنم ملت این پیام استاد رو به عنوان جوک برا بقیه فرستادن، چون اعضای کانال 49 نفرن، این 70 تا بازدید داشته. + درسته که دارم خودمو با چند تا از آهنگ های همایون شجریان و سینا سرلک خفه می کنم، ولی از آهنگ های سینا حجازی هم خوشم میاد راستش:   م یه خسته ی خیلی خسته...
ما را در سایت یه خسته ی خیلی خسته دنبال می کنید

برچسب : استادایی, نویسنده : 5elak737 بازدید : 40 تاريخ : پنجشنبه 4 آبان 1396 ساعت: 13:55

دقیقا سه سال پیش تو یه همچین روزی (که البته 4شنبه بود ولی همین تاریخ) ، قرار شد سنتورم رو ببرم دانشگاه تا استاد سنتور برام کوکش کنه. من که با مترو و تاکسی می رفتم دانشگاه، اون روز برا این که سنتور بعد از کوک شدن دوباره به جایی کوبیده نشه و کوکش به هم یه خسته ی خیلی خسته...
ما را در سایت یه خسته ی خیلی خسته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5elak737 بازدید : 48 تاريخ : پنجشنبه 4 آبان 1396 ساعت: 13:55

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
یه خسته ی خیلی خسته...
ما را در سایت یه خسته ی خیلی خسته دنبال می کنید

برچسب : بخواهید, نویسنده : 5elak737 بازدید : 51 تاريخ : پنجشنبه 4 آبان 1396 ساعت: 13:55